داستان ما سه نفر
سلام اميرعلي عزيزم خوبي بابايي؟
من و ماماني سال 77 تو دانشگاه با هم آشنا شديم. اولش كاري با هم نداشتيم ولي بعد از 4 سال يه دفعه فهميديم كه همديگرو دوست داريم اين بود كه از ماماني خواستگاري كردم اونم زودي گفت بلههههههههههههههههههههههه سال 81 نامزد كرديم 2 سال بعد هم عروسي كرديم.
چند سالي من و ماماني عشقولانه با هم زندگي كرديم كه احساس كرديم جاي يه ني ني خوشگل تو زندگيمون خاليه. اين بود كه از خدا خواستيم تو رو به ما هديه بده
حالا من و ماماني چند ماهه كه منتظرتيم . اگه خدا بخواد تا 45 روز ديگه مياي پيش ما.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی