اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

اميرعلي عشق مامان و بابا

امیرعلی در حال زنبور خوردن

من نمیدونم تو این همه چیزای خوشمزه و خوردنی اعم از سرلاک با طعم های متنوع یا نون و ماست یا موز یا سوپهای خوشمزه ای که مامان مصی برات درست میکنه چرا گیر میدی به شاخک زنبور روی روروئکت؟!!! از راه دور شاخکای زنبورو نشون میکنی و چهار دست و پا میری و بهشون که میرسی با اشتهای کامل ملچ مولوچ میخوریشون؟ کاش زبون داشتی یه کمی توضیح میدادی برامون که چه انگیزه ای از خوردنشون داری؟ البته احتمال خیلی زیاد میدیم که لثه های خوشگلت رو داری با اون شاخکا میخارونی . امیرعلی جون داره 9 ماهت تموم میشه ولی هنوز اثری از دندونات نیست!!!! تو همه چیز ماشالا ماشالا زرنگی ولی تو دندون درآوردن تنبل شدیا   ...
25 ارديبهشت 1391

عید سال 91

سلام به همه دوستای گل امیرعلی  ببخشید که چند وقتی نبودیم  امیرعلی اونقده شیطونی میکنه که همش باید دنبالش اینور اونور بدویم. بالاخره فرصتی پیش اومد تا عکسای عید سال 91 رو بذارم تو وبلاگش. لحظه تحویل سال و قرآن روی سر امیرعلی   امیرعلی در طبیعت ایلام   امیرعلی و بابا محسن کنار دز   نگاه امیرعلی به دز   امیرعلی در حال مسابقه تو خونه خاله ارمغان   امیرعلی و بابا محسن کنار کارون - اهواز   امیرعلی در سبد بسکتبال   امیرعلی در آبادان در حال تعویض مامی   امیرعلی در حال رانن...
18 ارديبهشت 1391

شعر هاي بابايي 2

سلام سلام بابايي            تو خوشگل ماهايي     سلام سلام نانازي            مياي بريم به بازي       سلام سلام نازنين             فرشته ي رو زمين  سلام سلام مهربون           هميشه پيشم بمون    سلام سلام عزيزم             گل زير پات بريزم         سلام سلام قشنگم           ...
15 آبان 1390

ختنه پسر شجاع من

امير علي در حال تفكر امير علي در حال خوردن مچ دست ماماني چيزي خوشمزه تر از دستت نبود بخوري؟ فكر كنم ديگه سير شدي!!!! آقا اجازه............. سلام به پسر عزيز و شجاع من اميرعلي گلم ، امروز بعد از دو سه ماه تونستم پاي كامپيوتر بشينم و برات مطلب بنويسم آخه ماماني جونم تو تمام وقت منو پر ميكني امروز سوم آبان 1390  با بابايي و ماماني معصومه برديمت بيمارستان كسري كرج تا ختنه ات كنيم، من خيلي نگران بودم ولي بابايي همه اش بهم قوت قلب ميداد، وقتي بردنت اتاق عمل همه اش برات دعا ميخوندم و ماماني معصومه هم دعا ميخوند، ماماني شهرزاد هم هي تند و تند زنگ ميزد و حالت رو ميپرسيد آخه همه تو رو خي...
3 آبان 1390